شماره ٦٣: در چمن گر جلوه ات آرد بروى کارگل

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
در چمن گر جلوه ات آرد بروى کارگل
رنگها چون شمع بندد تا بنوک خار گل
راز داران محبت پر تنکسرمايه اند
کز جنون چيدند يک چاک گريبان وار گل
چشم حيران شاهد دلهاى از خود رفته است
نقش پائى هست در هر جا کند رفتار گل
از رگ تا کم لب اميد بى خميازه نيست
ميکند زين ريشه آخر نشه سرشار گل
سبحه ريزد غنچه کيفيت اين شاخسار
گر کند در باغ کفرم رشته زنار گل
الفت دلها بهار انبساط ديگر است
شاخ اين گلبن زپيوند آورد بسيار گل
ناله از انداز جرأت در عرق گم ميشود
بلبل ما را که چون شمعست در منقار گل
در گلستانى که رنگ و بوى ميسازد بهم
عالمى را از تکلف گشت ربط دار گل
اى شرر در سنگ رنگ آرزو گردانده گير
چشم واکردن نمى ارزد باينمقدار گل
در بهارم داغ کرد آخر بچندين رنگ ياس
ساغر بى باده يعنى بى جمال يار گل
بر نفس بسته است فرصت محمل فيض سحر
ناله شو اى رنگ تا چشمى کند بيدار گل
رشته شمع است مژگانم که گوهرهاى اشک
بسکه چيدم (بيدل) امشب کرد ديگر بار گل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید