شماره ٣٧: گر جنون جوشد باين تأثير احسانش زسنگ

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
گر جنون جوشد باين تأثير احسانش زسنگ
شيشه نشکسته بايد خواست تاوانش زسنگ
بر سر مجنون کلاهى گر نباشد گو مباش
عزتى ديگر بود همچو نگيندانش زسنگ
ناز برورد خيال جور طفلانيم ما
سايه دارد بر سر خود خانه ويرانش زسنگ
با نگاهش برنيايد شوخى خواب گران
چون شرر بگذشت آخر تير مژگانش زسنگ
گر شرار ما بکنج نيستى قانع شود
تا قيامت ميکشد روغن چراغانش زسنگ
مد احسانى که گردون بر سر ما ميکشد
هست طومارى که دارد مهر عنوانش زسنگ
همچو گندم ميکشد هر کس درين هفت آسيا
آنقدر رنجى که بر مى آورد نانش زسنگ
سخت جانى چنگ اقباليست با شاهين حرص
تا کشد گوهر ندارد چاره ميزانش زسنگ
پاى خواب آلود تمکين کسب مجنون مرا
همچو کوه افتاد آخر گل بدامانش زسنگ
حيف دل کز غفلتت باشد غبار اندود جسم
ميتوان کردن برنگ شيشه عريانش زسنگ
شوق من (بيدل) درين کهسار پرافسرده نيست
ناله ئى دارم که مى باله نيستانش زسنگ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید