شماره ٢٤: ما سجده حضوريم محو جناب مطلق

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ما سجده حضوريم محو جناب مطلق
گم گشته همچو نوريم در آفتاب مطلق
در عالم تجرد يارب چه وانمائيم
او صد جمال جاويد مايک نقاب مطلق
اى خلق پوچ هيچيد بر وهم و ظن مپيچيد
کافيست بر دو عالم اين يک جواب مطلق
کم نيست گر بنامى از ما رسد پيامى
شخص عدم چه دارد بيش از خطاب مطلق
اوراق اعتبارات چندان که سير کرديم
در نسخه مقيد بود انتخاب مطلق
خواهى بر آسمان بين خواهى بخاک بنشين
زير و زبر جز اين نيست وقف کتاب مطلق
افسانه هاى هستى در خلوت عدم ماند
کس وانکرد مژگان از بند خواب مطلق
شايد به برق عشقى از وهم پاک گرديم
اين نقش سنگ نتوان شستن بآب مطلق
تقرير بيش و کم چند چشمى گشا و بنگر
جز صفر برنيايد هيچ از حساب مطلق
هر چند وارسيديم زين انجمن نديديم
با يکجهان عمارت غير از خراب مطلق
(بيدل) برنگ گوهر زين بحر برنيايد
آب مقيد ما غير از شراب مطلق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید