شماره ٢٢: غير از حيا چه پيش توان برد در عرق

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
غير از حيا چه پيش توان برد در عرق
چون اشک سعى تا قدم افشرد در عرق
با اين هجوم عجز بهار قدم زديم
خجلت بساط آبله گسترد در عرق
بر روى ناز شرم نموهاى اعتبار
رنگى نکرد گل که نيفشرد در عرق
شور شکسته شيشه زطوفان گذشته است
آن سنگدل مگر دلى آزرد در عرق
شبنم چه واکشيد زتماشاى اينچمن
ما را گشاد چشم فرو برد در عرق
گرد هوس بسعى خجالت نشانده ايم
کم نيست ته نشينى اين درد در عرق
نوميد وصل بود دل از ساز انفعال
آينه ات زما غلطى خورد در عرق
(بيدل) تلاش عجز بجائى نميرسد
خلقى چو شمع داغشد و مرد در عرق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید