شماره ١٦: رستن چه ممکنست زقيد جهان لاف

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
رستن چه ممکنست زقيد جهان لاف
وامانده ايم همچو الف درميان لاف
از انفعال کوشش معذور ما پرس
پر ميزنيم چون مژه در آشيان لاف
گرد نفس چو صبح بگردون رسانده ايم
زه کرده است تير هوائى کمان لاف
آخر زخودفروشى اجناس ما و من
لب بستن است تخته نمودن دکان لاف
در عالمى که دعوى تحقيق باطل است
صدق مقال ماست همان ترجمان لاف
خجلت متاع ما و من از خويش ميرويم
دارد همين صداى جرس کاروان لاف
زحمت مبر در آرزوى امتداد عمر
فرصت چه لازم است کفيل زمان لاف
اين است اگر سواد و بياض کتاب دهر
بى خاتم است تا به ابد داستان لاف
مارا تردد نفس از شرم آب کرد
تا کى شود کسى طرف امتحان لاف
از آفت ايمن است سپردار خامشى
مفگن بلب محرف تيغ زبان لاف
شور غبار ما بفنا نيز کم نشد
ديگر کسى چه خاک کند در دهان لاف
(بيدل) بخوان دعوى هستى نشسته ايم
اينجا بجز قسم چه خورد ميهمان لاف



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید