شماره ١٢: تا نميگردد تب و تاب نفسها بر طرف

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
تا نميگردد تب و تاب نفسها بر طرف
ميدود اجزاى ما چون موج دريا هر طرف
بسته اند از شوخى اضداد نقش کاينات
کرده اند اجزاى اين پيکر بيکديگر طرف
دل مصفا کرده ئى بايد بحيرت ساختن
بيشتر آينه ميگردد بروشنگر طرف
مشرب ديوانگان بامى ندارد احتياج
جام لبريز است بر جا سنگ باشد هر طرف
عالم تحقيق ما آينه دار غير نيست
چند بايد بود با اعراض چون جوهر طرف
هر کجا شور تمنايت دليل جستجو است
پاى خواب آلود ميگردد ببال و پر طرف
شش جهت آينه تمثال خوب و زشت ماست
کس نگرديده است اينجا با کس ديگر طرف
تا نميرد دل بحرف خلق نتوان گوش داشت
جز بخاموشى نگردد شمع با صرصر طرف
عافيتها در جهان بى تميزى بود جمع
کرد آدم گشتنت آخر بگاو خر طرف
گر زمين گر آسمان حيران نيرنگ دلست
شوخى اين نقطه افتاده است با دفتر طرف
قطره کو گوهر کدام افسون خودبينى بلاست
جمله دريائيم اگر اين عقده گردد برطرف
(بيدل) از بس شش جهت جوش بهار غفلت است
سبزه خوابيده ميبالد چو مژگان هر طرف



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید