شماره ٢: کنون که ميگذرد عيش چون نسيم زباغ

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
کنون که ميگذرد عيش چون نسيم زباغ
چو گل خوش آنکه زنى دست در رکاب اياغ
زشبنم گلم اين نکته نقد آگاهيست
که گرد آبله پائى شکسته اند بباغ
زچشمک گل باغ جنون مشو غافل
تنيده است نگاهى بخط ساغر داغ
گذشته است زهستى غبار وحشت ما
زرنگ رفته همان در عدم کنند سراغ
درين بساط که حيرت دليل بينائيست
بغير سوختن خود چه ديد چشم چراغ
چه انجمن چه گلستان فضاى دلتنگيست
مگر زمزبله جويد کسى مقام فراغ
زدرس عشق بحرف هوس قناعت کن
خمار نغمه بلبل شکن ببانگ کلاغ
تلاش منصب پروانه مشربى مفتست
بگرد گرد سر هر دلى که دارد داغ
خمار مجلسيان عرض ساغر است اينجا
زبيدماغى مستان رسانده گير دماغ
دو روز در دل خون گشته جوشن زن (بيدل)
نه باغ در خور جولان آرزوست نه راغ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید