شماره ٦٧٧: جز خيال تو در اين ديده نگنجد دگرى

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
جز خيال تو در اين ديده نگنجد دگرى
چشم دارم که ز الطاف تو يابم نظرى
تا که زنار سر زلف تو بستم به ميان
بسته ام از سر اخلاص به خدمت کمرى
حلقه اى بر در ميخانه زدم بگشودند
به از اين هيچ کسى را نگشودند درى
غير در خلوت ما بار ندارد والله
ساکنم در حرم کعبه نيم رهگذرى
به خرابات ترا راهبرم گر آئى
اين چنين ره ننمايد به جهان راهبرى
گنج شاهى است در اين گوشه ويرانه دل
طلبش کن که توان يافت بهر سوگهرى
نعمت الله بدست آور و مى جو خبرم
که ز ذوق من سرمست بيابى خبرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید