تشنه اى آب حيات از ما بجو
عين ما جوئى به عين ما بجو
بر کف ما خوش حبابى پر ز آب
در صفاى جام مى ما را بجو
آنچنان چشمى که بيند روى او
گر نديدى ديده بينا بجو
گر چه کارت در جهان بالا گرفت
منصبى بالاتر از بالا بجو
دست بگشا دامن خود را بگير
صورت و معنى بى همتا بجو
نور چشم ماست از ديده نهان
آنچنان پنهان چنين پيدا بجو
نعمت الله جو که تا يابى مراد
نعمت الله را از ما بجو