شماره ٤٧٣: نور او در ديده بينا ببين

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
نور او در ديده بينا ببين
آن يکى در هر يکى پيدا ببين
آبى از جام حبابى نوش کن
عين ما را هم به عين ما ببين
اى که مى گوئى که آنجا بينمش
ديده بگشا و بيا اينجا ببين
بر لب درياچه مى گردى مدام
غرقه دريا شو و دريا ببين
آينه گر صد ببينى ور هزار
در همه يکتاى بى همتا ببين
در سرم سوداى زلف او فتاد
حال اين سودائى شيدا ببين
نعمت الله را اگر خواهى بيا
در خرابات مغان ما را ببين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید