شماره ٤١٩: نور چشم عالم است از ديده مردم نهان

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
نور چشم عالم است از ديده مردم نهان
غير عين او که بيند نور او در انس و جان
گر شود روشن به نور روى او چشم دلت
نور روى او به نور روى او بينى عيان
در مظاهر مظهرى ظاهر شده در چشم ما
ديده بگشا تا ببينى نور او در اين و آن
حرف حرف يرلغ عالم چو مى خوانم به ذوق
در همه منشور مى يابم به نام او نشان
يکسر مو در ميان ما نمى گنجد حجاب
خوش ميانى در کنار و خوش کنارى در ميان
صد هزار آئينه دارد در نظر آن يار من
لاجرم هر آينه او را نمايد آن چنان
خوانده ام از لوح دل علم بديع عارفان
باز اسرار معانى مى کنم با تو بيان
در خرابات فنا جان بقا نوشيده ام
در عدم بنشسته ام خوش فارغ از هر دو جهان
نعمت الله از رسول الله مانده يادگار
کس نديده سيدى چون سيد صاحبقران



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید