شماره ٤٠٥: اگر گويم که نيکويم مکن عيبم که من اويم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر گويم که نيکويم مکن عيبم که من اويم
چنان مستم که از مستى نمى دانم چه گويم
منم مطلوب و هم طالب که خود از خود طلبکارم
مگر گم کرده ام خود را که خود را باز مى جويم
اگر نه ساقى مستم چرا جوياى رندانم
وگرنه ذوق مى دارم چرا ميخانه مى پويم
امير مى فروشانم که رندانم غلامانند
امير حضرت جانم که شاهانند انجويم
نکو آئينه اى دارم که حسن او در آن پيداست
بدى من مگو عاقل اگر گويم که نيکويم
خيال غير اگر بينم که نقشى مى زند بر آب
به آب ديده ساغر خيالش را فرو شويم
اگر يار خوشى جوئى که با وى صحبتى دارى
بيا و نعمت الله جو درين دوران که من اويم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید