شماره ٣٢٨: مدتى شد که به جان با تو در آميخته ايم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مدتى شد که به جان با تو در آميخته ايم
در سر زلف دل آويز تو آويخته ايم
جوى آبى که روان در نظرت مى گذرد
آب چشم است که ما بر گذرت ريخته ايم
پرده ديده ما در نظر ما به مثل
شعر بيزى است به آن خاک درت بيخته ايم
به خيالى که خيال تو نگاريم به چشم
هر زمان نقش خيالى ز نو انگيخته ايم
تا که دربند سر زلف تو دل دربند است
با تو پيوسته و از غير تو بگسيخته ايم
گوشه خلوت ميخانه مقامى امن است
ما درين خانه از آن واسطه بگريخته ايم
نعمت الله مى صاف است در اين جام لطيف
ما به جان با مى و جامش بهم آميخته ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید