شماره ٣٢٧: تا خيال روى او بر ديده نقشى بسته ايم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تا خيال روى او بر ديده نقشى بسته ايم
با خيالش روز و شب در گوشه اى بنشسته ايم
نور چشم است او از آن بر ديده اش بنشانده ايم
تا نبينندش در خلوت سرا بربسته ايم
همدم جاميم و با ساقى نشسته روبرو
عهد با او بسته ايم و عهد را نشکسته ايم
در خرابات مغان با عاشقان هم صحبتيم
رند سرمستيم و از دنيى و عقبى رسته ايم
عشق ما و نعمت الله جاودان با هم بود
از ازل پيوسته ايم و تا ابد نگسسته ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید