شماره ٢٤٢: چه خوش باشد اگر باشد فراغت از همه عالم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چه خوش باشد اگر باشد فراغت از همه عالم
فراغت خوش بود جانان اگرچه باشد آن يک دم
اگر همدم همى خواهى چو ما با جام همدم شو
وگرمحرم همى جوئى مجو جز خويش را محرم
خرابات است و ما سرمست و ساقى جام مى بر دست
خبر از ما کسى دارد که نوشد مى ز جام جم
خيال نقش روى او و نور ديده ما بين
که سرمستانه در خلوت نشسته هر دو خوش با هم
دواى دردمندان است درد درد عشق او
بيا و نوش کن جامى که خوش وقتى شوى دردم
شراب شوق مى نوشم سخن از عشق مى گويم
رايت الله فى عينى و عينى عينه فافهم
برواى عقل سرگردان که من مستم تو مخمورى
حريف نعمت اللهم فراغت دارم از عالم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید