شماره ٢٠٥: مست و رند و لاابالى در جهان افتاده ايم

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مست و رند و لاابالى در جهان افتاده ايم
بر در ميخانه خمار سر بنهاده ايم
خم هاى خسروانى خورده ايم اندر الست
تا نه پندارى که ما امروز مست باده ايم
بر در سلطان عشقش چون گدايان سال ها
بر اميد وعده ديدار او استاده ايم
ما به بدنامى اگرچه ننگ خلق عالميم
جز به نام صانع بيچون زيان نگشاده ايم
ساکن ميخانه ايم و عشق مى ورزيم فاش
فارغ از پير و مريد وخرقه و سجاده ايم
نعمت اللهيم و دراقليم عالم مهروار
بر در و ديوار بام خاص و عام افتاده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید