شماره ١٧٢: بيا که عاشق مستيم و همدمان موافق

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بيا که عاشق مستيم و همدمان موافق
بيار جام شرابى بده به عاشق صادق
دواى صاف نخواهيم درد درد بياور
که جان خسته ما راست درد درد موافق
حضور شاهد غيب است و سرخوشان موحد
سخن ز وحدت ما گو مگو حديث خلايق
امير بزم جهانيم و شاه ما ساقى است
چه جاى ليلى و مجنون چه قدر عذرا و وامق
براى ديدن يار است ديده ها همه بينا
ز بهر ذکر حبيب است زبان ماهمه ناطق
اگر نه مرد مجازى نگر که از ره تحقيق
حقيقت همه حق است نزد اهل حقايق
درون خلوت سيد وثاق اوست هميشه
اگرچه نيست خرابى ورا نشيمن لايق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید