شماره ١٣٢: عشق آمد و جام مى به دستش

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
عشق آمد و جام مى به دستش
جانم به فداى چشم مستش
برخاست بلا وفتنه بنشست
از قد بلند وزلف پستش
بنشست به تخت دل چو شاهى
يارب چه خوش است آن نشستش
صدتوبه به يک کرشمه بشکست
سرمستى چشم مى پرستش
اى عقل برو که عشق سرمست
عهد من و تو به هم شکستن
درمذهب عشق هيچ بد نيست
نيک است هر آنچه عشق هستش
رنديم وحريف نعمت الله
سر در قدم و به دست دستش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید