خاطرم مى کشد سوى شيراز
مرغ جان مى کند روان پرواز
رند مستم به دست جام مى است
کرده ام باز بيخودى آغاز
جام و مى لب نهاده اند به لب
نى و نائى به همدگر دمساز
در گلستان عشق سرمستان
بلبلانند جمله خوش آواز
سر ساقى و حال ميخانه
بشنو از من ز دل به سوز و نياز
عارفانه درآ به خلوت عشق
عاشقانه به عشق او مى ناز
نور سيد ز نعمت الله جو
راز محمود باز جو ز اياز