شماره ١٦: صبحدم شد آفتابى آشکار

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
صبحدم شد آفتابى آشکار
عالمى در رقص آمد ذره وار
غير او نقش خيالى بيش نيست
عقل گو نقش خيالى مى نگار
گر کنارى گيرى از خود در ميان
يار خود بينى گرفته در کنار
عشقبازى کار بيکاران بود
عاقلش با کار بيکاران چه کار
آب را مى نوش از جام و حباب
آن يکى در هر يکى خوش مى شمار
صد هزار آئينه پيش خود بنه
معنيش يک بين و صورت صد هزار
نعمت الله ماه و سيد آفتاب
شمس ما ماه است و ماهش پرده دار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید