شماره ٣٨٦: گويم همه دل منى و جانى
غزلستان ::
خاقانی ::
غزلیات
گويم همه دل منى و جانى
مانم به تو و به من نمانى
آن سايه منم که خاک خاکم
وان نور تويى که جان جانى
من خاک توام به جاى اينم
تو جان منى به جاى آنى
گفتم چه شود که من شوم تو
گفتا که تو من شو ار توانى
گر من توشوم تو نيست گردى
اما تو چو من شوى بمانى
بر دلدل دل چنان زن آواز
کز خندق غم برون جهانى
کز طبع تو در خزان عالم
پيداست بهار شادمانى
امروز مرا مسلم آمد
در ملک سخن خدايگانى
هم نام تو خالق الکلام است
هم نعت تو خالق المعانى
نظرات نوشته شده