شماره ٣٨٢: ز من گسستى و با ديگران بپيوستى

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز من گسستى و با ديگران بپيوستى
مرا درست شد اکنون که عهد بشکستى
به ياد مصطبه برخاستى معربدوار
بر آتشم بنشاندى و دور بنشستى
مرا به نيم کرشمه بکشتى اى کافر
فغان ز کفر تو و آه ازين سبک دستى
به مهر فاخته زان پس که روى بنمودى
گريز جستى و از دام من برون جستى
براى مهر تو جان بر ميان همى بستم
چرا به کينه جانم ميان فرو بستى
خبر ندارى کز بس کرانه جوئى و کبر
ميان جانم بى رحم وار بگسستى
مرا طفيل کسان مرهمى همى دادى
کنون ز دادن آن قدر نيز وارستى
بسا طويله گوهر که چشم من بگسست
چو در طويله بد گوهران بپيوستى
ستم بد اين که تو کردى به جان خاقانى
ستمگرى مپسند، اى خداى چون هستى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید