شماره ٣٧٠: دشوار عشق بر دلم آسان نمى کنى

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دشوار عشق بر دلم آسان نمى کنى
درد مرا به بوسى درمان نمى کنى
بسيار گفتمت که زيان دلم مخواه
گفتن چه سود با تو که فرمان نمى کنى
هجر توام ز خون جگر طعمه مى دهد
گر تو به خوان وصلش مهمان نمى کنى
با تو حديث بوسه همان به که کم کنم
کالا حديث زر فراوان نمى کنى
جان مى دهم به جاى زر اين نادره که تو
از زر حديث مى کنى از جان نمى کنى
يک چشم زد نباشد کز بهر چشم زخم
قرب هزار جان که تو قربان نمى کنى
چون زور آزما شده دست جنون تو
خاقانيا تو فکر گريبان نمى کنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید