شماره ٢٩٤: تو چه دانى که من از وفا چه نمودم به جاى تو

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تو چه دانى که من از وفا چه نمودم به جاى تو
علم الله که جان من چه کشيد از جفاى تو
گذرى کن به کوى من، نظرى کن به سوى من
بنگر تا به روى من چه رسيد از براى تو
ز غمت گرچه خسته ام، کمر مهر بسته ام
دل از آن بر گسسته ام که گذارم وفاى تو
دلت از مهر گشته شد غمم از حد گذشته شد
چکنم چون نوشته شد به سرم بر قضاى تو
چو جهانى به خاصيت تو و وصل تو عاريت
نزند لاف عافيت دل کس در بلاى تو
نيت آن همى کنم که تو را جان فدى کنم
به جهان اين ندى کنم که سرم با دو پاى تو
همه رنجى به سر برم چو به کوى تو بگذرم
همه خشمى فرو خورم چو ببينم رضاى تو
تن اگر زيان کند لب تو کار جان کند
دل خاقانى آن کند که بود حکم و راى تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید