شماره ٢٢٣: نماند اهل رنگى که من داشتم

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نماند اهل رنگى که من داشتم
برفت آب و سنگى که من داشتم
به بوى دل يار يک رنگ بود
به منزل درنگى که من داشتم
برد رنگ ديبا هوا لاجرم
هوا برد رنگى که من داشتم
خزان شد بهارى که من يافتم
کمان شد خدنگى که من داشتم
بجز با لب و چشم خوبان نبود
همه صلح و جنگى که من داشتم
چو شير، آتشين چنگ و چست آمدم
پى هر پلنگى که من داشتم
کنون جز به تعويذ طفلان درون
نبينند چنگى که من داشتم
نه خاقانيم نام گم کن مرا
که شد نام و ننگى که من داشتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید