شماره ٢٢٢: تا چند ستم رسيده باشم

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا چند ستم رسيده باشم
چون سايه ز خود رميده باشم
لب بسته گلو گرفته چون ناى
نالان و ستم رسيده باشم
انصاف بده چرا ننالم
کانصاف ز کس نديده باشم
چند از سگ ابلق شب و روز
افتاده سگ گزيده باشم
چند از پى آب دست هر خس
چون بلبله قد خميده باشم
تا کى چو ترازو از زبانى
در گردن زه کشيده باشم
طيار شوم زبان ببرم
تا راست روى گزيده باشم
چون صبح و محک به راست گويى
گوياى زبان بريده باشم
گوئى که ز غم مجوش و مخروش
اين پند بسى شنيده باشم
درجوش و خروش ابر و بحرم
نتوانم کآرميده باشم
خاقانى دلفکارم آرى
انديک نه شوخ ديده باشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید