اى دل آن زنار نگسستى هنوز
رشته پندار نگسستى هنوز
خاک هر پى خون توست از کوى يار
پى ز کوى يار نگسستى هنوز
در سر کار هوا شد دين و دل
هم نظر زان کار نگسستى هنوز
تن چو جان از ديده ناديدار ماند
ديده ز آن ديدار نگسستى هنوز
بر سر بازار عشق آبت برفت
پاى ز آن بازار نگسستى هنوز
تاختى بر اسب همت سال ها
تنگ آن رهوار نگسستى هنوز
رشته جانت ز غم يک تار ماند
شکر کن کان تار نگسستى هنوز
لاف يک رنگى مزن خاقانيا
کز ميان زنار نگسستى هنوز