شماره ١٥٤: دلبر آن به که کسش نشناسد

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دلبر آن به که کسش نشناسد
نوبر آن به که خسش نشناسد
ماه سى روزه به از چارده شب
که نه سگ نه عسسش نشناسد
مست به عاشق و پوشيده چنانک
کس خمار هوسش نشناسد
دل هم از درد به جانى به از آنک
هر طبيبى مجسش نشناسد
بخ بخ آن بختى سرمست که کس
هاى و هوى جرسش نشناسد
کو سوارى که شود کشته عشق
عقل داغ فرسش نشناسد
عاشق از روى شناسى به بلاست
خرم آن کس که کسش نشناسد
عشق را مرغ هوائى بايد
کاين هوا گون قفسش نشناسد
استخوانى طلبد جان هماى
که به صحرا مگسش نشناسد
آسمان هرچه بزايد بکشد
زانکه فرياد رسش نشناسد
روستم بين که به خون ريز پسر
کند آهنگ و پسش نشناسد
خوش نفس دارد خاقانى ليک
چرخ، قدر نفسش نشناسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید