شماره ١٢٥: اول از خود برى توانم شد
غزلستان ::
خاقانی ::
غزلیات
اول از خود برى توانم شد
پس تو را مشترى توانم شد
بر سر تيغ عشق سر بنهم
گر پيت سرسرى توانم شد
عشق تو چون خلاف مذهب هاست
خصم مذهب گرى توانم شد
تا به اسلام عشق تو برسم
بنده کافرى توانم شد
جان من تا ز توست آنجائى
من کجا ايدرى توانم شد
يار چون لشکرى شود من نيز
بر پيش لشکرى توانم شد
گفت خاقانى از خدا برهم
گر ز عشق برى توانم شد
نظرات نوشته شده