شماره ١١٧: آوازه جمالت چون از جهان برآمد

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آوازه جمالت چون از جهان برآمد
آواز بى نيازى از آسمان برآمد
تا پرده گشت مويت در پرده رفت رويت
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
با اين جفا که اکنون با عاشقان نمودى
روزى نگفت يک کس کز يک فغان برآمد
هر مرغ را که روزى زلف تو دامگه شد
آمد قضا که روزيش از آشيان برآمد
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسى
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
عشق تو گوهرى که گنج روان بيرزد
وهمم در اين فرو شد کو از چه کان برآمد
خاقانى آن توست بر او تيغ چون کشيدى
خود بى مصاف جانا با او توان برآمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید