شماره ٩٤: هر تار ز مژگانش تيرى دگر اندازد

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
هر تار ز مژگانش تيرى دگر اندازد
در جان شکند پيکان چون در جگر اندازد
کافر که رخش بيند با معجزه لعلش
تسبيح در آويزد، زنار دراندازد
دلها به خروش آيد چون زلف برافشاند
جان ها به سجود آيد چون پرده براندازد
در عرضگه عشقش فتنه سپه انگيزد
در رزمگه زلفش گردون سپر اندازد
شکرانه آن روزى کايد به شکار دل
من زر و سراندازم گر کس شکر اندازد
از روى کله دارى بر فرق سراندازان
از سنگ دلى هر دم سنگى دگر اندازد
هان اى دل خاقانى جانبازترى هر دم
در عشق چنين بايد آن کس که سراندازد
اين تحفه طبعى را بطراز و به دريا ده
باشد که به خوارزمش دريا به در اندازد
تا تازه کند نامش در بارگه شاهى
کافلاک به نام او طرز دگر اندازد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید