شماره ٧٧: به جائى رسيد عشق که بر جاى جان نشست

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به جائى رسيد عشق که بر جاى جان نشست
سلامت کرانه کرد، خود اندر ميان نشست
برآمد سپاه عشق به ميدان دل گذشت
درآمد خيال دوست در ايوان جان نشست
مرا باز تيغ صبر بفرسود و زنگ خورد
مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست
فغان از بلاى عشق که در جانم اوفتاد
تو گفتى خدنگ بود که در پرنيان نشست
مرا دى فريب داد که خاقانى آن ماست
به اميد اين حديث چگونه توان نشست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید