قصيده

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل به سر مويى آزاد نخواهى شد
مويى شدى اندر غم، هم شاد نخواهى شد
در عافيت آبادت از رخنه درآمد غم
پس رخنه چنان گشتى کآباد نخواهى شد
پولاد بسى ديدم کو آب شد از آتش
تو آب شدى زين پس پولاد نخواهى شد
اى غمزده خاکى کز آتش غم جوشى
آبى که جز از آتش بر باد نخواهى شد
تا داد همى جوئى رنجورترى مانا
کز خود شوى آسوده از داد نخواهى شد
تا چند کنى کوهى کورا نبود گوهر
در کندن کوه آخر فرهاد نخواهى شد
ميدان ملامت را گر گوى شدى شايد
کايوان سلامت را بنياد نخواهى شد
از مادر غم زادى آلوده خون چون گل
با هيچ طرب چون مل هم زاد نخواهى شد
از ريزش اشک خون کوفه شدى از طوفان
روزى ز دل افروزى بغداد نخواهى شد
خواهى دم شاهى زن خواهى دم درويشى
کز غم به همه حالى آزاد نخواهى شد
خاقانى اگر عهدى ياد تو کند عالم
تو عهد کريمانى کز ياد نخواهى شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید