قصيده

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
دل هاى ما قرارگه درد کرده اند
دار القرار بر دل ما سرد کرده اند
اين صد هزار نرگسه بر سقف اين حصار
رخسار ما چو نرگس نو زرد کرده اند
در پيش آتشى که ز سنگ قضا جهد
جان هاى ما نتيجه گوگرد کرده اند
خورشيد در نقاب عدمد شد ز شرم آنک
رخسار روزگار پر از گرد کرده اند
و آنک پديد خويى خورشيد گم شده
سيمرغ را چو شب پره شب گرد کرده اند
در باغ عهد جاى تماشا نماند از آنک
صد خار را موکل يک ورد کرده اند
دردا که تا سواد خراسان خراب گشت
دلها خراب زلزله درد کرده اند
يارب که ديو مردم اين هفت دار حرب
در چاردار ملک چه ناورد کرده اند
از غبن آن جهان که چو آن هشت خلد بود
اى بس دلا که هاويه پرورد کرده اند
گر بود چار شهر خراسان حرم مثال
راهش کنون چو ششدره نرد کرده اند
اصحاب فيل بين که به پيرامن حرم
کردند ترک تاز و نه در خورد کرده اند
هان اى سپاه طير ابابيل زينهار
کاصحاب فيل هرچه توان کرد کرده اند
خاقانيا خزينه گيتى به جو مخر
کز کيمياى عافيتش فرد کرده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید