مطلع سوم

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
دوش که صبح چاک زد صدره چرخ عنبرى
خضر درآمد از درم صبح وش از منورى
شعبه برق و روز نو، غرتش از مبارکى
قله برف و صبح دم، شيبتش از معطرى
بيضه مهر احمدي، جبهتش از گشادگى
روضه قدس عيسوي، نکهتش از معنبرى
دست و عصاش موسوي، رکوه پرآب زندگى
گرم روان عشق را، کرده به چشمه رهبرى
مه قدم و فلک ردا، وز تف آفتاب و ره
چهره چو ماه منخسف، يافته رنگ اسمرى
ديد مرا گرفته لب، آتش پارسى ز تب
نطق من آب تازيان برده به نکته درى
گفت چه طرفه طالعي، کز درخانه ششم
مهره به کف به هفت حال، اين همه در مششدرى
در يرقان چو نرگسي، در خفقان چو لاله اى
نرگس چاک جامه اي، لاله خاک بسترى
حلقه آن بريشمى کز بر چنگ برکشند
از پى آن چو ماه نو زار و نزار و لاغرى
چند نشانه غرض، بودن و بى نشان شدن
جوهر نور نيستي، سايه نور جوهرى
مثل عطاردى چرا، چون مه نو نه مقبلى
طالع تو اسد چرا، چون سرطان به مدبرى
کعبه آسمان حرم صدر شهنشه است و بس
خاص کبوترش توئى ار همه نسر طائرى
گر ز حجاز کعبه را رخصت آمدن بود
در حرم خدايگان کعبه کند مجاورى
سايه ذو الجلال بين وز فلک اين ندا شنو
اينت مجاهد هدي، اينت مظفر فرى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید