مطلع سوم

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى کعبه جهان گرد، وى زمزم رسن در
زرين رسن نمائى چون زمزم آيى از بر
همچون دهان زمزم دندانه باد چشمم
گر نيستى به چشمم با سنگ کعبه همبر
اى نورزاى چشمه ديدى که چند ديدم
در چاه شر شروان ظلمات ظلم بيمر
ذره چه سايه دارد آن سايه ام به عينه
زرين رسن فرو کن وز چه مرا برآور
من نخلم و تو مريم، من عازرم تو عيسى
نخل از تو گشت تازه جان از تو يافت عازر
سرگشته کرد چرخم چون بادريسه
فرياد ازين فسونگر زن فعل سبز چادر
آن پسته ديده باشى همچون کشف به صورت
آن استخوانش بيرون و آن سبزى اندرون در
گر چون کشف کشم سر در استخوان سينه
سايه نيفتد از من بر چشم هيچ جانور
اى دايگان عالم ديدى کز اهل شروان
از کوزه يتيمان هستم شکسته سرتر
هم ديده اى که از جان درگاه سيف دين را
چون کاسه غريبان حلقه به گوشم ايدر
اى آب خضر و آتش، موسى و باد عيسى
دارى ز خاک دربند اجلال و عزت و فر
پارم به مکه ديدى آسوده دل چو کعبه
رطب اللسان چو زمزم بر کعبه آفرين گر
شعرم به زر نوشتند آنجا خواص مکه
بر بى نظيرى من کردند حاج، محضر
امسال بين که رفتم زى مکه مکارم
ديدم حريم حرمت کعبه در او مجاور
شهرى که شيب و بالا دريا و کوه دارد
کوهش اساس نعمت بحرش غريق گوهر
با الله که خاک دربند اينک به کعبه ماند
ها بوقبيس بالا، زمزم به دامن اندر
بحر ارنه غوطه خوردى در بحر کف خسرو
کى عذب و صاف بودى چون زمزم مطهر
تا تاجدار گشتم از دوستى دو کعبه
چرخ يگانه دشمن، نعلم کند دو پيکر
اين کعبتين بى نقش آورد سر به کعبم
تا بر دو کعبه گشتم چون کعب مدح گستر
اى افتاب تا کى در بيست و هشت منزل
دارد ده و دو برجت گردان به آسمان بر
در بند و سور او بين چل برج آسمانى
خيز از در مهاجر تا برج فيد بنگر
در برجهاش بوده ميقات پور عمران
ميلاد پور مريم، ميعاد پور هاجر
کرده به اعتقادى در برجهاش منزل
افلاک چون ستاره سيمرغ چون کبوتر
مانا که برج کسرى هست آسمان دنيا
کز نور ينزل الله دارد کمال بيمر
تا ز اربعين بروجش زينت نيافت آدم
در اربعين صباحش طينت مخمر
دندانه هاى برجش يک يک صفا و مروه
سر کوچه هاى شهرش صف صف منى و مشعر
دراجه حصارش ذات البروج اعظم
ديباچه ديارش سعد السعود ازهر
انصاف ده که در بند ايمان سراست دين را
سقف و سراى ايمان ديوار و دشت کافر
از کشتگان زنده ز آن سو هزار مشهد
وز ساکنان مرده زين سو هزار مشعر
آن قبه مکارم وين قبله معالى
آن فرضه معلي، وين روضه منور
در قبه مهد مهدي، در قبله عهد عيسى
در فرضه روض جنت، در روضه حوض کوثر
ذات المعاد خرم، خير البلاد عالم
بيت الحرام ثاني، دار السلام اصغر
دخلش خراج خزران، خيلش غزات ايران
جمعش سواد اعظم، رسمش جهاد اکبر
گويند پر ز عقرب طاس زر است حاشا
کز حرمتش فلک را عقرب فکند نشتر
عاق ربست کورا خوانده است جاى عقرب
کز فر اوست مه را برقع ز فرش عبقر
عقرب ندانم اما دارد مثال ارقم
در ديده چون گوزنان ترياق روح پرور
شهرى به شکل ارقم با صد هزار مهره
از رنگ خشت پخته سنگ رخام و مرمر
تا نام آن زمين شد هم سد هم آب حيوان
القاب سيف دين شد هم خضر و هم سکندر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید