در ستايش ملک ارسلان مظفر

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر
سيماب آتشين زد در بادبان اخضر
آن خايه هاى زرين از سقف نيم خايه
سيماب شد چو برزد سيماب آتشين سر
مرغ از چه زد شناعت بر صبح راست خانه
کو در عمود سيمين دارد ترازوى زر
کوس از چه روى دارد آواز گنج بارى
کز نور صبح بينم گنج روان مشهر
اين گنج صرف دارد و آواز در ميان نه
و آن همچو صفر خالى و آوازه مزور
مه در هواى بابل چون يک قواره توزى
خياط بهر سحرش برداشته مدور
يارب ز دست گردون چه سحرها برآمد
گر نه از آن قواره نيمى کنند کمتر
چرخ سياه کاسه خوان ساخت شبروان را
نان سپيد او مه، نان ريزهاش اختر
چون پخت نان زرين اندر تنور مشرق
افتاد قرص سيمين اندر دهان خاور
کوس شکم تهى را بود آرزوى آن نان
يا قوم اطعمونى آوازش آمد از بر
مانا که هست گردون دروازه بان در بند
اجرى است آن دو نانش ز انعام شاه کشور
درگاه سيف دين را نقد است خوان رضوان
ادريس ريزه خوارش و ارواح ميده آور



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید