در رثاء بهاء الدين احمد

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
دل ز راحت نشان نخواهد داد
غم خلاصى به جان نخواهد داد
غم گساران فرو شدند افسوس
کز عدم کس نشان نخواهد داد
آسمان را گسسته شد زنجير
داد فرياد خوان خواهد داد
بر زمين صد هزار خون ريز است
يک ديت آسمان نخواهد داد
زين دو نان سپيد و زرد فلک
فلکت ساز خوان نخواهد داد
ديگ سودا مپز به کاسه سر
کاين سيه کاسه نان نخواهد داد
سرو آزاد را جهان دو رنگ
رنگ مدهامتان نخواهد داد
تا عروس يقين نبندى عقد
دل طلاق گمان نخواهد داد
گيتى اهل وفا نخواهد شد
شوره آب روان نخواهد داد
از زمانه بترس خاقانى
که زمانه زمان نخواهد داد
ديو خوئى است کو به دست بشر
هيچ حرز امان نخواهد داد
گنج خانه است جان خاقانى
دل به خاقان و خان نخواهد داد
چون به خرسندى اين مکانت يافت
خواجگان را مکان نخواهد داد
آبرو از براى نان حرام
به تکين و طغان نخواهد داد
آبروى است کيمياى بزرگ
کيميا رايگان نخواهد داد
گنج اول زمان نداد به کس
آخر آخر همان نخواهد داد
عمر يک هفته ملک شش روزه است
در بهاى جهان نخواهد داد
سرمه دين ورا عروس ختن
عرس بر قيروان نخواهد داد
خسر پست را سوار خرد
بدل جيش ران نخواهد داد
دهر بى حضرت بهاء الدين
آسمان را توان نخواهد داد
آسمان بى معين احمد او
اخرتان را قران نخواهد داد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید