در ستايش مظفر الدين قزل ارسلان ايلدگز

غزلستان :: خاقانی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
صبح خيزان کز دو عالم خلوتى برساختند
مجلسى بر ياد عيد از خلد خوش تر ساختند
هاتف خم خانه داد آواز کاى جمع الصبوح
پاسخش را آب لعل و کشتى زر ساختند
رسم جور از ساقى منصف به نصفى خواستند
بس حيل خوردند و ساغر بحر اخضر ساختند
تا دهان روزه داران داشت مهر از آفتاب
سايه پروردان خم را مهر بر در ساختند
چون لب خم شد موافق با دهان روزه دار
سر به مشک آلوده يک ماهش معطر ساختند
از پس يک ماه سنگ انداز در جام بلور
عده داران رزان را حجله ها برساختند
هم صبوح عيد به کز بهر سنگ انداز عمر
روزه جاويد را روزى مقدر ساختند
سرخ جامى چون شفق در دست وانگه در صبوح
لخلخه از صبح و دستنبو ز اختر ساختند
کف در آن ساغر معلق زن چو طفل غازيان
کز بلور لوريانش طوق و چنبر ساختند
هات غلغل حلق خامان را که با خير العمل
غلغل حلق صراحى را برابر ساختند
بلبله در قلقل آمد قل قل اى بلبل نفس
تازه کن قولى که مرغان قلندر ساختند
آن مى و ميدان زرين بين که پندارى بهم
آتش موسى و گاو سامرى در ساختند
از مسام گاو زرين شد روان گاورس زر
چون صراحى را سر و حلق کبوتر ساختند
ريسمان سبحه بگسستند و کستى بافتند
گوهر قنديل بشکستند و ساغر ساختند
آتش قنديل بنشست آب سبحه هم برفت
کاتش و آب از قدح قنديل ديگر ساختند
خانه زنبور شهد آلود رفت از صحن خوان
چون ز غمزه ساقيان زنبور کافر ساختند
صحن مجلس در مدور جان نوشين چشمه يافت
کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند
اوفتان خيزان زمين سرمست شد چون آسمان
کز نسيم جرعه خاکش را معنبر ساختند
وانکه از روى تواضع پيش روى شاهدان
ديده ها را جرعه چين خاک اغبر ساختند
چون به زر آب قدح کردند مژگان را طلى
ميخ نعل مرکبان شاه کشور ساختند
آفتاب گوهر سلجق که نعل رخش اوست
اصل آن گوهر کز او شمشير حيدر ساختند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید