شماره ٣١٣: نيست خاکستر ما شعله صفت بستر ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نيست خاکستر ما شعله صفت بستر ما
رنگ آرام برون تاخته از پيکر ما
ناله ها در شکن دام خموشى داريم
خفته پرواز در آغوش شکست پر ما
اشک شمعيم که از خجلت اظهار نياز
با عرق مى چکد از جبهه خود گوهر ما
معنى آبله بسته بخون جگريم
بى تأمل نگذشت است کسى از سرما
بسکه مخمور تمناى تو رفتيم چو صبح
گل خميازه توان چيد زخاکستر ما
بى جمالت بلباس مژه اشک آلود
مى کند روز سيه گريه بچشم تر ما
در مقاميکه سخن آينه پرداز دل است
چون خموشى نفس سوخته شد جوهر ما
معنى سرخط پيشانى ما نتوان خواند
چون شرر گم شده در سنگ پى اختر ما
کينه ما اثر جنبش مژگان دارد
نخليده است مگر در دل خود نشتر ما
يک قلم نسخه وارستگى آينه ايم
هيچ نقشى نبرد سادگى از دفتر ما
همه جا عرض سبکروحى شبنم داريم
دل سنگين نشود همچو گهر لنگر ما
حاصل جام امل نشه آزادى نيست
تا قفس ميرسد انديشه مشت پر ما
بسکه جان سختى ما آينه خجلت بود
هر که شد آب زدرد تو گذشت از سرما
(بيدل) از همت مخمور مى عشق مپرس
بى گداز دو جهان پر نشود ساغر ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید