شماره ٣٠٦: نگردد همت موجم قفس فرسود گوهرها

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نگردد همت موجم قفس فرسود گوهرها
برنگ دود در طوفان آتش مى زنم پرها
زبان خامه من زخمه ساز که شد يارب
که خط پرواز دارد چون صدا از تار مسطرها
خطى در جلوه مى آيد زلعل مى پرست او
سزد گر آشناى سرمه گردد چشم ساغرها
برنگ غنچه خون بسته دلهاى مشتاقان
زسود اى خطش بر دود دل پيچيده دفترها
تماشا مايل رقص سپند کيست حيرانم
نگاه سرمه آلود است دود چشم مجمرها
اگر طالع بکام تست منشين ايمن از مکرش
زگردون زهر در زير نگين دارند اخترها
طمع از سعى بيحاصل عرق ريز است زين غافل
که خاک عالمى گل ميکند از آب گوهرها
اگر مهر قناعت بازگيرد پرتو احسان
چو شبنم آبروى ما که برميدارد از درها
بترک آرزوها کوش اگر آسودگى خواهى
شکست رنگ اين تب نيست بى ايجاد بسترها
بفکر غارت دل آسمان بيهوده مى گردد
برين ويرانه ميبيزد نفس هم گرد لشکرها
توان از گردش چشم حباب اين نکته فهميدن
که غفلت پرده سرهاى بيمغزند افسرها
چو شبنم کشتى ما مانده در گرداب رنگ گل
نسيمى نيست تا زين ورطه برداريم لنگرها
زموج انفعال محرمان آواز مى آيد
که اينجا از نم يک جبهه ميريزند کوثرها
مجو (بيدل) علاج سرنوشت از کريه حسرت
بموج باده دشوار است شستن خط ساغرها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید