شماره ٣٠٥: نگاه وحشى ليلى چه افسون کرد صحرا را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نگاه وحشى ليلى چه افسون کرد صحرا را
که نقش پاى آهو چشم مجنون کرد صحرا را
دل از داغ محبت گر باين ديوانگى بالد
همان يک لاله خواهد طشت پرخون کرد صحرا را
بهار تازه روئى حسن فردوس دگر دارد
گشاد جبهه رشک ربع مسکون کرد صحرا را
به پستى در نمانى گربه آسودن نپردازى
غبار پرفشان همدوش گردون کرد صحرا را
دماغ اهل مشرب بافضولى برنمى آيد
هجوم اين عمارتها دگرگون کرد صحرا را
زخوددارى ندانستيم قدر عيش آزادى
دل غافل بکنج خانه مدفون کرد صحرا را
ندانم گردباد از مکتب فکر که مى آيد
که اين يک مصرع پيچيده موزون کرد صحرا را
بقدر وسعت است آماده استعداد ننگى هم
بلندى ننگ چين بر دامن افزون کرد صحرا را
غبارم را ندانم در چه عالم افگند يارب
غم آزادى کز شهر بيرون کرد صحرا را
بکشتى از دل مايوس بايد بگذرم (بيدل)
شکست اين آبله چندانکه جيحون کرد صحرا را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید