شماره ٣٠٤: نقاب عارض گلجوش کرده ما را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نقاب عارض گلجوش کرده ما را
تو جلوه دارى و روپوش کرده ما را
زخود تهى شدگان گرنه از تو لبريزند
دگر براى چه آغوش کرده ما را
خراب ميکده عالم خيال توايم
چه مشربى که قدح نوش کرده ما را
نمود ذره طلسم حضور خورشيد است
که گفته است فراموش کرده ما را
زطبع قطره نمى جز محيط نتوان يافت
تو مى تراوى اگر جوش کرده ما را
برنگ آتش ياقوت ما و خاموشى
که حکم خون شو و مخروش کرده ما را
اگر بناله نيرزيم رخصت آهى
نه ايم شعله که خاموش کرده ما را
چه بار کلفتى اى زندگى که همچو حباب
تمام آبله بردش کرده ما را
چو چشم چشمه خورشيد حيرتى داريم
تو اى مژه زچه خس پوش کرده ما را
نواى پرده خاکيم يک قلم (بيدل)
کجاست عبرت اگر گوش کرده ما را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید