شماره ٢٩٩: نشد درين درسگاه عبرت بفهم چندين رساله پيدا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نشد درين درسگاه عبرت بفهم چندين رساله پيدا
جنون سوادى که کردم امشب زسير اوراق لاله پيدا
صبا زگيسوى مشکبارت اگر رساند پيام چينى
چو شبنم از داغ لاله گردد عرق زناف غزاله پيدا
فلک زصفرى که مى کشايد بر اعتبارات مى فزايد
خلاى يک شيشه مينمايد پرى زچندين پياله پيدا
چو موج بيداد هيچ سنگى نه بست بر شيشه ام ترنگى
شکسته دارد دلم برنگى که رنگ من کرد ناله پيدا
اگر بصد رنگ پرفشانم زدام جستن نمى توانم
که کرد پرواز بى نشانم چو بال طاوس هاله پيدا
چو جوشد افسردگى زدوران حذر زامداد اهل احسان
که ابر در موسم زمستان نمى کند غير ژاله پيدا
قبول انعام بد معاشان بخود گوارا مگير (بيدل)
که ميشوند اين گلوخراشان چو استخوان از نواله پيدا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید