شماره ٢٩٣: نخل شمعيم که درشعله دود ريشه ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نخل شمعيم که درشعله دود ريشه ما
عافيت سوز بود سايه انديشه ما
بسکه چون جوهر آئينه تماشا نظريم
ميچکد خون تحير زرگ و ريشه ما
يک نفس ساکن دامان حبابيم امروز
ورنه چون آب روانى است همان پيشه ما
گرد صحراى ضعيفى گره دام وفاست
ناله دامن نفشاند زنى بيشه ما
گر به تسليم وفا پا فشرد طاقت عجز
باده از خون رگ سنگ کشد شيشه ما
از گل راز بمرغان هوس بو ندهد
غنچه خامشنى گلشن انديشه ما
باغ جا نسختى ما سبزه جوهر دارد
آب از جوى دم تيغ خورد ريشه ما
نفس گرم مراقب صفتان برق فناست
بيستون ميشود آب از شرر تيشه ما
دل گم گشته سراغيست زکيفيت شوق
نشه بالد اگر از دست رود شيشه ما
وادى عشق سموم دل گرمى دارد
تب شير است اگر گرد کند بيشه ما
نخل نظاره شوقيم سراپا (بيدل)
همچو خط در چمن حسن دود ريشه ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید