شماره ٢٨٤: مکن زشانه پريشان دماغ گيسو را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مکن زشانه پريشان دماغ گيسو را
مچين بچين غضب آستين ابرو را
نگاه را مژه ات نيست مانع وحشت
بسبزه نتوان بست راه آهو را
بکنه مطلب عشاق راه بردن نيست
گل خيال تو بيرون نمى دهد بو را
سرى که نشه پرست دماغ استغناست
بکيميا ندهد خاک آن سر کو را
عتاب لاله رخان عرض جوهر ذاتيست
زشعله ها نتوان برد گرمى خو را
کجا بکشتن ما حسن ميکند تقصير
که زير تيغ نشانده است نرگس او را
خط غرور مخوان آنقدر زلوح هوا
يکى مطالعه کن سرنوشت زانو را
خجالت من و ما آبيار مزرع ماست
عرق سحاب بهار است رستن مو را
چو سايه عمر بافتادگى گذشت اما
بهيچ جاى نکرديم گرم پهلو را
بدامن شب ما از سحر مگير سراغ
بياض ديده بخوابست چشم آهو را
زپيچ و تاب ميانش بيان مکن (بيدل)
بچشم مردم عالم ميفگن اين مو را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید