شماره ٢٧١: کى بود سيرى زناز آن نرگس خودکام را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
کى بود سيرى زناز آن نرگس خودکام را
باده پيمائى گرانى نيست طبع جام را
من هلاک طرز اخلاقم چه خشم و کو عتاب
بوى گل آئينه دار است از لبت دشنام را
ضبط آداب وفا گر يک طپش رخصت دهد
چون پر طاوس در پروازگيرم دام را
کامياب از لعل او گشتيم بى اظهار شوق
از کريمان نيست منت بردن ابرام را
دل زعشقت غرق خون شد نشه ها بالد بخويش
احتياج باده نبود رند خون آشام را
نيست بى افشاى راز عاشقان پرواز رنگ
بال و پر بايد شکست اين طائر پيغام را
پيش چشمت جز شکست خود نمى يابد امان
گر زره جوهر شود بر استخوان بادام را
از کشاکشهاى موج بحر ما هى ايمن است
زانقلاب غم چه پروا مردم ناکام را
اى خسيس از ساز شهرت هم نوايت پست ماند
از نگين کنده خوش در گور کردى نام را
زرد رويت ميکند زنگار جهل از انفعال
اندکى زين راه برگرد و شفق کن شام را
عمر تا باقيست وحشت گرد پيش آهنگ ماست
آبله ننشاند از پا گردش ايام را
خاک هستى يک قلم در دامن باد فناست
من زروى خانه مى يابم هواى بام را
چون سپندم آرزو حسرت کمين آتش است
تا بدوش ناله بندم محمل آرام را
بسکه مخمور گرفتاريست (بيدل) صيد من
جوش ساغر ميشمارد حلقه هاى دام را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید