شماره ٢٧٠: گه از موى ميان شهرت دهد نازک خيالى را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گه از موى ميان شهرت دهد نازک خيالى را
گهى از چين ابرو سکته خواند بيت عالى را
زبان حال خط دارد حديث شکر لعلش
ازين طوطى توان آموختن شيرين مقالى را
زنيرنگ حجابش غافلم ليک اينقدر دانم
که برق جلوه خواهد سوخت فانوس خيالى را
نسيم دامن او گر وزد گاه خراميدن
سحر بى پرده گردد غنچه تصوير قالى را
خيالى از دهان او نشانم ميدهد اما
همان حکم عدم باشد اثرهاى خيالى را
بهر نظاره حسنش شوخى رنگ دگر دارد
تصور چون توان کردن جمال بى مثالى را
دل از خود ميرود بگذار تا مست فغان باشد
جرس آخر بمنزل ميکند گم هرزه نالى را
قناعت پيشه هشدار کاين حرص غنا دشمن
کمين گاه هوس ها کرده وضع بى سؤالى را
حباب باد پيماى تو وهمى در قفس دارد
تو شمع هستى انديشيده فانوس خالى را
همه گر عکس آفاق است در آئينه جا دارد
بنازم دستگاه عالم بى انفعالى را
نيابى غير اشک از پرده هاى چشم ما (بيدل)
حرير ما بدل دارد هواى برشکالى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید