شماره ٢٥٤: کرده ام باز بآن گريه سودا سودا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
کرده ام باز بآن گريه سودا سودا
که زهر اشک زدم بر سر دريا دريا
ساقى امشب چه جنون ريخت به پيمانه هوش
که شکستم بدل از قلقل مينا مينا
محو او گشتم و رازم بملا طوفان کرد
هست حيرانى عاشق لب گويا گويا
داغ معمارى اشکم که بيک لغزيدن
عافيت ها شد ازين آبله برپا برپا
درد عشقم من و خلوتگه رازم وطنست
گشته ام اين قدر از ناله رسوا رسوا
نذر آوارگى شوق هوايت دارم
مشت خاکى که دهد طرح بصحرا صحرا
دل آشفته ما را سر موئى درياب
اى سر موى تو سرکوب ختنها تنها
دور انسان بميان دو قدح مشترک است
تا چه اقبال کند جام لدن يا دنيا
تا تقاضا بميان آمده مطلب رفته است
نيست غير از کف افوس طلبها لبها
(بيدل) اين نقد بتاراج غم نسيه مده
کار امروز کن امروز زفردا فردا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید