شماره ٢٤٢: قاصد بحيرت کن ادا تمهيد پيغام مرا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
قاصد بحيرت کن ادا تمهيد پيغام مرا
کز من نمى ماند نشان گرمى برى نام مرا
حرفيست نيرنگ بقا نشنيده گير اين ماجرا
مى نيست جز رنگ صدا گر بشکنى جام مرا
دارم زسامان الست اول گداز آخر شکست
يکشيشه بايد نقش بست آغاز و انجام مرا
هر چند تا عنقا رسى بر اوج همت نارسى
از خود براتا وارسى کيفيت بام مرا
چون شمع گر وامانده ام صد اشک محمل رانده ام
رو سبحه گير از آبله تا بشمرى گام مرا
برق حقيقت شعله زن آنگه دماغ ما و من
ناپخته بايد سوختن انديشه خام مرا
گردون که داغش بادمه تا نشکند صبحم کله
در پرده روز سيه مى پرورد شام مرا
بر بوى صيد رحمتى دارم سجود خجلتى
يکدانه نتوان يافتن غير از عرق دام مرا
چشميکه شد حيران او بر گل نمى آيد فرو
آنسوى باغ رنگ بو نخليست بادام مرا
(بيدل) زکلکم ميچکد آب حيات نيک و بد
خضر است گر کس مى خورد امروز دشنام مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید